ای که دلت پر از غمه دوستت دارم یه عالمه
فکر نکنی کسی دیگه دوستت نداره اینهمه
فدای مهربونیات گریه نکن تو بی صدا
چشمات همیشه به دره تا که بیاد صدای پا
آی آدمهای سنگ شده
دل کسی هنوز برای بی وفایی مثل تو تنگ شده
چطور دلت اومد کسی که اون همه مهربونی بپات گذاشت
تنها بزاری بمونه فراموشی بزاری جاش
فدای تمام پدر مادرهایی که به دست فراموشی سپرده شدن
توی جایی به اسم خانه سالمندان زندانی شدن و همیشه چشمشون به دره تا یک آشنا ببینن
بعضی وقتا ما آدمها چیزهایی رو فراموش میکنیم که عمری بهشون مدیونیم
چطور دلمون میاد؟ چطور میتونیم؟
با این همه سنگ دلی و بی وفایی میتونیم اسم خودمون رو انسان بزاریم؟؟!!!

تقدیم به تمام پدر و مادرهای فراموش شده